handlesدیکشنری انگلیسی به فارسیدستگیره ها، دسته، لمس، وسیله، قبضه، قبضه شمشیر، احساس با دست، فرصت، بکار بردن، دست زدن به، رفتار کردن، استعمال کردن، دسته گذاشتن
handleدیکشنری انگلیسی به فارسیرسیدگی، دسته، لمس، وسیله، قبضه، قبضه شمشیر، احساس با دست، فرصت، بکار بردن، دست زدن به، رفتار کردن، استعمال کردن، دسته گذاشتن
handledدیکشنری انگلیسی به فارسیدستکاری شده، بکار بردن، دست زدن به، رفتار کردن، استعمال کردن، دسته گذاشتن