hangsدیکشنری انگلیسی به فارسیآویزان است، تعلیق، طرزاویختن، مفهوم، تمایل، چسبیدن به، اویختن، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، بدار اویخته شدن، معلق کردن، فروهشتن
whangsدیکشنری انگلیسی به فارسیصدای انفجار، تسمه، ضربه، ضربت، قسمت، صدای بر خورد دو جسم، با صدای بلند زدن، کوبیدن