harmدیکشنری انگلیسی به فارسیصدمه، ضرر، زیان، خسارت، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن
armدیکشنری انگلیسی به فارسیبازو، دست، سلاح، شاخه، اسلحه، شعبه، قسمت، جنگ افزار، دستهء صندلی یا مبل، مسلح کردن، مجهز کردن