offsetsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعرفه ها، افست، چاپ افست، انحراف، چین، فرزند، نقطه شروع مسابقه، وزنه متعادل، رقم متعادل کننده، جابجا سازی، خنثی کردن، جبران کردن، متعادل کردن، چاپ افست کردن
دُملabscessواژههای مصوب فرهنگستانتجمع موضعی و محدود چرک در حصاری از یاختههای آسیبدیده و آماسیده در هر جای از بدن متـ . آبسه