حبیریلغتنامه دهخداحبیری . [ ح َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به حبیر. و هم نسبت است به بنوحبیر. (سمعانی ).
خبرگیلغتنامه دهخداخبرگی . [ خ ُ / خ ِ رَ / رِ ] (حامص ) حالت خبره بودن . بااطلاعی از امری . باخبری از چیزی . کارشناسی . (یادداشت بخط مؤلف ).