heldدیکشنری انگلیسی به فارسیبرگزار شد، نگه داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، در دست داشتن، چسبیدن، منعقد کردن، باز داشتن، جا گرفتن، تصرف کردن
استخوانبُری بیکر و هیلBaker and Hill osteotomyواژههای مصوب فرهنگستانبرش پاشنه و وارد کردن گوِهای از استخوان در آن برای اصلاح تغییر شکل استخوان مچ پا
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
سامانة مهار پسرویhill holder, hill hold control, hill-start assist control, HHC, hill-start assist, HSA, hill-start controlواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با ترمزگیری خودکار به مدت چند ثانیه، از حرکت ناخواستة رو به عقب خودرو در سربالاییها جلوگیری میکند اختـ . س. م. پ. HAC
متغیر برخوانی انسدادی بیتأخیرblocked call heldواژههای مصوب فرهنگستانمتغیری در نظریۀ صفبندی که بیانگر شمارهگیری دوبارۀ کاربر در مواجهه با انسداد برخوانی است
پاشنۀ تیغۀ سوزنswitch heel, blade heel, heel of pointواژههای مصوب فرهنگستانانتهای ثابت تیغۀ سوزن متـ . پاشنۀ سوزن