exhaustsدیکشنری انگلیسی به فارسیتخلیه می شود، اگزوز، خروج، در رو، خسته کردن، تهی کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن، تمام کردن، بادقت بحی کردن، سپری کردن
exactدیکشنری انگلیسی به فارسیدقیق، بزور مطالبه کردن، بزور گرفتن، تحمیل کردن بر، صحیح، درست، کامل، عینی