بازی همدستیcooperative gameواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازی که در آن گروههای بازیگر با یکدیگر مشارکت میکنند و بازیگران منفرد، بهجای رقابت، با یکدیگر مشارکت دارند
بازی حرکتهمزمانsimultaneous move gameواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بازی که در آن هر بازیگر بدون آگاهی از کنش دیگران دست به یک کنش مشخص میزند
farmدیکشنری انگلیسی به فارسیمزرعه، کشتزار، زمین مزروعی، پرورشگاه حیوانات اهلی، فرم، کاشتن زراعت کردن در