همگنیhomogeneityواژههای مصوب فرهنگستانبرابری کمیتهای موردنظر، غالباً واریانس، در تعدادی گروه، جامعه و مانند آن
همگنی فرهنگیcultural homogeneityواژههای مصوب فرهنگستانسازگاری فرهنگهای گوناگون در یک جامعه یا سازگاری عناصر درونی یک فرهنگ در جامعه
شباهتدیکشنری فارسی به انگلیسیaffinity, approach, comparison, homogeneity, likeness, resemblance n., semblance, similarity, similitude
همگنی فرهنگیcultural homogeneityواژههای مصوب فرهنگستانسازگاری فرهنگهای گوناگون در یک جامعه یا سازگاری عناصر درونی یک فرهنگ در جامعه