horseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی، وابسته به اسب
عرضهای اسبیhorse latitudesواژههای مصوب فرهنگستانمنطقۀ بادهای ضعیف و متغیر معمولاً توأم با هوای داغ و بیبارش که ناشی از واچرخندهای جنبحارهای عرضهای 30 تا 40 درجه است متـ . عرضهای کُندبادی
horseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب، قوه اسب، سواره نظام، ماشین بخار و غیره، پارگی، اسب دار کردن، سوار اسب کردن، اسب دادن به، بالا بردن، برپشت سوار کردن، شلاق زدن، بدوش کشیدن، سواری کردن، اسبی، وابسته به اسب