hurriesدیکشنری انگلیسی به فارسیعجله کن، عجله، شتاب، دست پاچگی، عجله کردن، شتاب کردن، شتابیدن، چاپیدن، بستوه اوردن، باشتاب انجام دادن، راندن
urgesدیکشنری انگلیسی به فارسیخواستار، انگیزش، مناسبت، اصرار کردن، با اصرار وادار کردن، انگیختن، تسریع شدن، ابرام کردن