hurtleدیکشنری انگلیسی به فارسیعصبانی شدن، ازدحام، پرت کردن، خوردن، تصادف کردن، انداختن، پیچ دادن، مصادف شدن
chortleدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، صدای خورخور یا خنده، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن، خندیدن، خنده کردن
پرتاب کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcast, chuck, eject, hurtle, shoot, peg, pitch, project, send, throw
شتابیدندیکشنری فارسی به انگلیسیaccelerate, gallop, hasten, hie, hurry, hurtle, post, quicken, rush, spur, streak, tear, trot