impartدیکشنری انگلیسی به فارسیتحویل دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
importدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد كردن، واردات، کالای رسیده، کالای وارده، وارد کردن، گذاردن، به کشور اوردن، اظهار کردن، دخل داشتن به، تاثیر کردن در، با پیروزی بدست امدن، تسخیر کردن، اهمیت داشتن
impartsدیکشنری انگلیسی به فارسیاعطا می کند، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
حصه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیallot, apportion, divide, impart, mete, parcel, portion, share, slice, split
بخش کردندیکشنری فارسی به انگلیسیallocate, allot, apportion, deal, dissever, divide, dole, impart, mete, parcel, part, partition, prorate, share, slice, split, spread
گفتندیکشنری فارسی به انگلیسیadd, bid, compose, impart, observe, put, relate, remark, repeat, say, speak, state, tell, utter, utterance, vocalize, voice
impartsدیکشنری انگلیسی به فارسیاعطا می کند، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن