پروانة مبدل گشتاورimpeller, stator, turbine wheel, driving torus, driving member, rotorواژههای مصوب فرهنگستانپروانة ورودی در مبدل گشتاور که، با راندن روغن، حرکت و توان را به توربین مبدل گشتاور منتقل میکند متـ . درونرانه
employsدیکشنری انگلیسی به فارسیکار می کند، شغل، استخدام کردن، بکار گرفتن، استعمال کردن، بکار گماشتن، مشغول کردن، استخذام کردن
implyدیکشنری انگلیسی به فارسیاین مفهوم را میرسانند، اشاره کردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، رساندن
پروانة مبدل گشتاورimpeller, stator, turbine wheel, driving torus, driving member, rotorواژههای مصوب فرهنگستانپروانة ورودی در مبدل گشتاور که، با راندن روغن، حرکت و توان را به توربین مبدل گشتاور منتقل میکند متـ . درونرانه
انگیزاندیکشنری فارسی به انگلیسیcause, come-on, encouragement, evocative, excitement, exciter, exciting, fillip, impeller, impetus, incentive, inducement, instigation, motivator, piquant, prod, provoker, signal, stimulant, stirrer, turn-on