unconditionalدیکشنری انگلیسی به فارسیبی قید و شرط، بدون قید و شرط، مطلق، غیر مشروط، غیر شرطی، بلا شرط، قطعی، فرض، بی شرط
امنیت نامشروطunconditional securityواژههای مصوب فرهنگستانامنیت در برابر رمزگشایی غیرمجاز با فرض اینکه تحلیلگر رمز امکانات محاسباتی نامحدود دارد
خدمات هدایت ارتباط نامشروطcommunication forwarding unconditionalواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که محتوا و مسیر همۀ ارتباطها را بهطور خودکار به شمارۀ دیگری هدایت کند اختـ . خدمات هدایت نامشروط CFU
هدایت خط نامشروطcall forwarding unconditionalواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که تمام برخوانیهای ورودی به مشترک را به شمارۀ مشخص دیگری منتقل کند