intercedingدیکشنری انگلیسی به فارسیinterceding، شفاعت کردن، پادر میانی کردن، میانجی گری کردن، میانجی شدن، میانه گیری کردن، وساطت کردن
میانبذرکاریinterseedingواژههای مصوب فرهنگستانبذرکاری در میان مرتع یا چمنزار برای بهبود وضعیت یا تغییر تراکم آن