interchangeدیکشنری انگلیسی به فارسیتبادل، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
American Standard Code for Information Interchangeدیکشنری انگلیسی به فارسیکد استاندارد آمریکایی برای تبادل اطلاعات
interchangesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض ها، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangedدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض شده، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangesدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض ها، مبادله، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangedدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض شده، مبادله کردن، باهم عوض کردن، تبادل کردن، تغییر دادن، متناوب ساختن
interchangeableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل تعویض است، قابل تعویض، قابل مبادله، قابل معاوضه، تبادل پذیر، با هم عوض کردنی، متبادل
تقاطع ناهمسطح شبدریcloverleaf interchangeواژههای مصوب فرهنگستانتقاطـع ناهمسطح چهارشاخهای کـه چرخههایی برای گردش به چپ و راهگَردهای بیرونی برای گردش به راست داشته باشد متـ . شبدری
تقاطع ناهمسطح لوزیdiamond interchangeواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع ناهمسطحی که دارای چهارشاخه و راهگَردهای یکطرفه در هر شاخه باشد
تقاطع ناهمسطح هادیdirectional interchangeواژههای مصوب فرهنگستانتقاطع ناهمسطحی که در آن امکان گردش به چپ بهوسیلۀ راهگَردهایی با شعاع بزرگ در سطوح مختلف وجود داشته باشد، تا سرعت عادی خودروها تغییر پیدا نکند