interlaceدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم کردن، مشبک کردن، در هم امیختن، بهم پیچیدن، در هم بافتن، از هم گذراندن، تقاطع کردن
interlockدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل کردن، در هم بافتن، بهم پیوستن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن، بهم پیچیدن
کلید قطعکن زیرکلاچیclutch interlock switchواژههای مصوب فرهنگستانکلیدی در پشت پدال کلاچ که از روشن شدن خودرو بدون فشار دادن پدال کلاچ جلوگیری میکند