بینایندinterlude 1واژههای مصوب فرهنگستانقطعهای سازی یا آوازی که بین بخشهای اصلی یک قطعۀ موسیقایی و گاه غیرموسیقایی اجرا میشود
میانپردهinterlude 2واژههای مصوب فرهنگستاننمایش کوتاه طنزآمیز و گاه اخلاقی که در فاصلۀ میان دو پردۀ نمایش یا در مهمانیها اجرا میشد
فاصلهدیکشنری فارسی به انگلیسیdistance, gap, interlude, interval, remove, separation, space, walk, way
دورهدیکشنری فارسی به انگلیسیage, bout, circle, circuit, course, cycle, day, distance, edition, epoch, era, heat, round, interlude, period, rd, revision, run, series, spell, streak, stretch, today, turn, year