hustlesدیکشنری انگلیسی به فارسیهوس، فشار، تکان، شتاب، زور، فشار دادن، گول زدن، هل دادن، بزور وادار کردن، تکان دادن، فریفتن، پیش بردن
bristlesدیکشنری انگلیسی به فارسیموی سر، موی زبر، موی خوک، موی سیخ، مو، سیخ شدن، اماده جنگ شدن، رویه تجاوزکارانه داشتن