jarدیکشنری انگلیسی به فارسیشیشه، تکان، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، سبو، خم، شیشه دهن گشاد، جنبش، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
جام ناقوسیbell jar/bell-jar, bell-jar apparatusواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سرپوش شیشهای سنگین و گنبدیشکل که در آزمایشهای علمی از آن بهعنوان محفظة خلأ استفاده میشود
jarringدیکشنری انگلیسی به فارسیjarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
jarringدیکشنری انگلیسی به فارسیjarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن