keepدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه داشتن، نگاهداری، توجه، حفاظت، علوفه، امانت داری، حفظ کردن، ادامه دادن، اداره کردن، نگه داری کردن، مداومت بامری دادن، جلو گیری کردن
کعب کعبلغتنامه دهخداکعب کعب . [ ک َ ب ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به کلمه ٔ «مال » شود در علم حساب . (از نفایس الفنون ).