چکچکلغتنامه دهخداچکچک . [ چ ُ چ ُ ] (اِ) سخنی و چیزی را گویند که در افواه افتد. (برهان ) (آنندراج ). سخنی را گویند که در افواه افتد وچکاچک نیز خوانند. (جهانگیری ). سخنی که در افواه افتد. (رشیدی ) (انجمن آرا). سخنی که درافواه و السنه ٔ مردم افتد. (ناظم الاطباء). هر خبر یا سخن یا واقعه ای که شا
چککلغتنامه دهخداچکک . [ چ َ ک َ ] (اِ) نام نوایی است که مطربان زنند.(فرهنگ اسدی ). نغمه و آهنگی از موسیقی : بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه .منوچهری (از فرهنگ اسدی ).
چککلغتنامه دهخداچکک . [ چ ُ ک ُ / ک َ ] (اِ) مرغی خرد است . (فرهنگ اسدی ). بر وزن و معنی چغک است که گنجشک باشد، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است . (برهان ). گنجشک را نامند و آن را چغوک نیز گویند. (جهانگیری ). بچه گنجشک بود و گویند مرغکی است سخت خرد. (ح
تکاندیکشنری فارسی به انگلیسیbump, flirt, flounce, impetus, jar, jerk, jolt, jounce, jump, kick-start, motion, rock, shake, start, stir, stroke, swag, swing, toss, turn, twitch, wag, wave, wince, wobble, wrench, wriggle