کشتن، قتل، توفیق ناگهانی، کشنده دلربا
کلینیک، سلول زندان، جلنگ جلنگ صدا کردن، بصدا دراوردن
چسبیده، صدای جرنگ چسبیدن، پیوستن، وفادار بودن
کینگ
cluing، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
قتل، کشتن، توفیق ناگهانی
کشتن
قتل
کشتن قرارداد
قتل ناموسی
killing
killing, manslaughter, murder
blood bath, kill, killing, massacre
منطقه کشتن
میدان کشتن
سرقت
winterkilling