لعوسلغتنامه دهخدالعوس . [ ل َع ْ وَ ] (ع اِ) گرگ . || (ص ) مرد سبک خوار. مرد کم خوار. || مرد حریص . (منتهی الارب ).
لحاظلغتنامه دهخدالحاظ. [ ل َ ] (ع اِ) دنبال چشم متصل به صُدغ . (منتهی الارب ). مؤخر عین . یعنی گوشه ٔ چشم که سوی گوش بود. و فی الخلاص ، لحاظ بالکسر؛ دنبال چشم . گوشه ٔ چشم از سوی گوش . (دهار).
لحاصلغتنامه دهخدالحاص . [ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی . علم است مر داهیه را. || امری بزرگ و مشتبه که مضطر گرداند صاحب خود را به کار. (منتهی الارب ). || (مص ) اندرآویختن به چیزی . (منتخب اللغات ).