laissez faireدیکشنری انگلیسی به فارسیفضای آزاد، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند و بار
laissez-faireدیکشنری انگلیسی به فارسیآزادانه، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند و بار
leasesدیکشنری انگلیسی به فارسیاجاره دادن، اجاره، اجاره نامه، کرایه، اجاره دهی، مرتع، اجاره کردن، کرایه کردن
liaisesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل می شود، ارتباط پیدا کردن، رابطه داشتن، بستگی داشتن، رابط نظامی بودن
اقتصاد رهاlaissez-faire economy, laissez-faireواژههای مصوب فرهنگستاناقتصادی که دخالت دولت در آن به حداقل وظایف حکومتی متعارف محدود میشود
laissez-faireدیکشنری انگلیسی به فارسیآزادانه، عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند و بار