چلمنیلغتنامه دهخداچلمنی . [ چ ُ م َ ] (حامص ) در تداول عامه ، به معنی گولی و سادگی و پخمگی است . فریب خوارگی . ابلهی . سفاهت . پفیوزی . و رجوع به چلمن شود.
لمنسلغتنامه دهخدالمنس . [ ل ِ ن ُ ] (اِخ ) نام جزیره ای (به دریای اژه ) از مجمعالجزایر یونان ، دارای 2000 تن سکنه . و آن در زمان داریوش کبیر فتح و از یونانیان گرفته شد. (ایران باستان ج 1 ص 626</span
لمنیلغتنامه دهخدالمنی . [ ل ِ م ُ ] (اِخ ) لیمنوس . یکی از شمالی ترین جزایر بحر سفید، ملحق به آناطولی میان ساحل آناطولی و آینوروز به یک فاصله ٔمساوی و در عین حال دماغه ٔ بلاوه که انتهای شمالی آن می باشد کمی قبل از ْ40 از خط عرض شمالی جای گرفته واز میان <span
لیمنیلغتنامه دهخدالیمنی . [ م ُن ْی ْ ] (اِخ ) نام کرسی دپارتمان هت -وین به فرانسه ، واقع در 400هزارگزی جنوب غربی پاریس . دارای راه آهن و 28210 تن سکنه .
پلیمنیلغتنامه دهخداپلیمنی . [ پ ُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان الهه ٔ اشعار غنائی است . شکل او را در حال تفکر انگشت بدهان تصویر میکردند. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه ٔ پولیمنیا).
شلیدیکشنری فارسی به انگلیسیflabbiness, flaccidity, hitch, hobble, lameness, laxity, limp, limpness, looseness, relaxation, slack, softness, wobbliness