لسوقلغتنامه دهخدالسوق . [ ل ُ ](ع مص ) چسبیدن به چیزی . (منتهی الارب ). برچسبیدن . (منتخب اللغات ). دوسیده شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ).
لصوقلغتنامه دهخدالصوق . [ ل ُ ] (ع مص ) برچفسیدن . (منتهی الارب ). لزوب . دوسیده شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). چسبیدن . چسبندگی . لزوق .
لشک لشکلغتنامه دهخدالشک لشک . [ ل َ ل َ ] (ص مرکب ) پاره پاره . (آنندراج ) (جهانگیری ). لخت لخت . (آنندراج ). لشکه لشکه : پر شد چو آژیری کنارم دیده تا بارید اشک آژیر در ماهیتی یا خود جگر شد لشک لشک .اسدی (از جهانگیری ).