lacesدیکشنری انگلیسی به فارسیتوریها، توری، بند کفش، قیطان، یراق، نوار، بنددار کردن، بند کفش را بستن، یراق دوزی کردن
losesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست می دهد، از دست دادن، باختن، گم کردن، شکست خوردن، مفقود کردن، تلف کردن، زیان کردن
blazesدیکشنری انگلیسی به فارسیسوزش، فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل، با تصویر نشان دادن، جار زدن
glazesدیکشنری انگلیسی به فارسیلعاب ها، لعاب، مینا، لعاب شیشه، مهره، برق، براق کردن، بینور و بیحالت شدن، لعابی کردن، لعاب دادن، صیقل کردن