lettingدیکشنری انگلیسی به فارسیاجازه دادن، گذاشتن، رها کردن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن، درنگ کردن
مدخلدیکشنری فارسی به انگلیسیaccess, door, entrance, entry, gate, gateway, headword, intake, listing, mouth, threshold
پیشکژمانیprelistingواژههای مصوب فرهنگستانکژمانیای که پیش از تخلیه یا بارگیری بارهای سنگین بهعمد انجام میشود تا کژمانی کشتی از حد قابلقبول خارج نشود و عملیات با آرامی و ایمنی بیشتری انجام شود
enlistingدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتیاد، کمک طلب کردن از، نام نویسی کردن، برای سربازی گرفتن، در فهرست نوشتن، سرباز کردن