فرض باربَرload-bearing assumptionواژههای مصوب فرهنگستانفرضی بنیادین که تحقق نیافتن آن به آشفتگی یا تغییرات عمده در برنامههای پیشبینیشده میانجامد
bearingدیکشنری انگلیسی به فارسییاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، وضع، رفتار، زاد و ولد، زایش، متکا، نسبت، متحمل
فرض باربَرload-bearing assumptionواژههای مصوب فرهنگستانفرضی بنیادین که تحقق نیافتن آن به آشفتگی یا تغییرات عمده در برنامههای پیشبینیشده میانجامد