lockedدیکشنری انگلیسی به فارسیقفل شده است، قفل کردن، قفل شدن، بستن، بغل گرفتن، راکد گذاردن، بوسیله قفل بسته ومحکم شدن
اتاق دوقفلهdouble-locked roomواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی که مهمان میتواند، برای ممانعت از ارائة خدمات خانهداری، درِ آن را از داخل با قفل شببند (dead bolt) ببندد
سوزن قفلبرقیelectric lock switch, electrically locked switchواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوزن دستی که دارای قفل برقی است
کشور جزیرهایisland stateواژههای مصوب فرهنگستانکشوری که بخش اصلی سرزمین آن شامل یک یا چند جزیره است متـ . کشور دریابست sea-locked state
interlockedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتصل شده، در هم بافتن، بهم پیوستن، در هم گیر کردن، بهم قفل کردن، بهم ارتباط داشتن، بهم پیچیدن