نمای دورlong shotواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که در آن موضوع از فاصلۀ دور دیده میشود و شامل موضوع اصلی و بخشی از جزئیات صحنه است
longدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، اشتیاق داشتن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن، مناسب بودن، گذشته از وقت، بلند، دراز، طویل، دیر، کشیده، مدید، مفصل، متوالی، ژرف
نمای نیمهدورmedium long shot, American shotواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که میدان دید آن حد واسط نمای دور و نمای متوسط است
longدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، اشتیاق داشتن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن، مناسب بودن، گذشته از وقت، بلند، دراز، طویل، دیر، کشیده، مدید، مفصل، متوالی، ژرف
prolongدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی تر، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن، ممتد کردن، طول دادن