looseدیکشنری انگلیسی به فارسیشل، ظهور، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن، سست، گشاد، لق، هرزه، ول، ازاد، بی پایه، بی قاعده، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته
loosedدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد شده، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن
loosensدیکشنری انگلیسی به فارسیلاغر، نرم کردن، شل کردن، سست کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن، ضعیف کردن
loosesدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست می دهد، ظهور، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن
loosedدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد شده، شل و سست شدن، رها کردن، برطرف کردن، نرم و ازاد شدن، حل کردن، سبکبار کردن، درکردن، از قید مسئوليت ازاد ساختن
loose endدیکشنری انگلیسی به فارسیپایان آزاد، انتهای تاریانخ، سر ازاد نخ، چیز استفاده نشده، انتهای شل هر چیزی، ته مانده، باقی مانده