مقنشلغتنامه دهخدامقنش . [ م ُ ق َن ْ ن َ ] (ع ص ) مرد باسخاوت و مبذر و مسرف در نفقه و اخراجات عیال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مقنصلغتنامه دهخدامقنص . [ م ُ ن ِ ] (ع ص ) صیاد : آینه خالص نگشت او مخلص است مرغ را نگرفته است او مقنص است .مولوی .
مکانسلغتنامه دهخدامکانس . [ م َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ مکنَسة. (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکنسة شود. || ج ِ مکنس . (ناظم الاطباء). رجوع به مکنس شود.