پیمودنیلغتنامه دهخداپیمودنی . [ پ َ / پ ِ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پیمودن . مکیل ؛ آنچه بکیل درآید، چون گندم و جو در قدیم و شراب و امثال آن دراین زمان .
مؤذنیلغتنامه دهخدامؤذنی . [ م ُءْ ذِ ] (حامص ) مؤذّنی . صفت مؤذن . پیشه ٔ مؤذن . اذان گویی . (از یادداشت مؤلف ) : نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرومؤذنی . منوچهری .مؤذن بد را مزن و بدمگوی لحن خوش آموز
مدیناتلغتنامه دهخدامدینات . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. در36هزارگزی جنوب شرقی اهواز بر سر راه اهواز به خلف آباد، در دشت گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلا