مقتویلغتنامه دهخدامقتوی . [ م َ ت َ وی ی ] (ع ص ، اِ) خدمتکار. (مهذب الاسماء). خادم . ج ، مقتوون و مقاتوة و مقاتیة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و بعد شود.
مکتولغتنامه دهخدامکتو. [ م َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 4).