منثنیلغتنامه دهخدامنثنی . [ م ُ ث َ ] (ع ص ) سرنگون و دوتا. (غیاث ) (آنندراج ). خمیده و دوتا شده . (ناظم الاطباء) : این بیان بط حرص منثنی است از خلیل آموز کاین بط کشتنی است . مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر5 ص <
مناتینلغتنامه دهخدامناتین . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِنتین ، به معنی ناخوشبوی . (آنندراج ). ج ِ منتین . گویند: قوم مناتین . (منتهی الارب ). ج ِ منتین . گویند: رجال و آباط مناتین . (از اقرب الموارد).
منتنلغتنامه دهخدامنتن . [ م ُ ت ِ / ت ُ / م ِ ت ِ ] (ع ص ) بدبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گنده . بدبو. (از غیاث ) (از آنندراج ). بویناک .گنده . گندا. متعفن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).