manipulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیدستکاری، دستکاری کردن، اداره کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن
دستکاری ارزیcurrency manipulationواژههای مصوب فرهنگستاندخالت در بازار ارز برای بالا یا پایینتر نگهداشتن نرخ ارز نسبت به نرخ ارز تعادلی (equilibrium exchange rate)
دستکاری تصویرimage manipulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر یک تصویر رقمی بهکمک نرمافزارهای ترسیم
دستکاری ارزیcurrency manipulationواژههای مصوب فرهنگستاندخالت در بازار ارز برای بالا یا پایینتر نگهداشتن نرخ ارز نسبت به نرخ ارز تعادلی (equilibrium exchange rate)
دستکاری تصویرimage manipulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تغییر یک تصویر رقمی بهکمک نرمافزارهای ترسیم
دستکاری نانوییnanomanipulationواژههای مصوب فرهنگستانفرایند دستکاری اشیا در مقیاس نانو برای تولید ساختارهای دقیق