مرتزملغتنامه دهخدامرتزم . [ م ُ ت َ زَ ] (ع اِ) ترکته بالمرتزم ؛ گذاشتم او را دوسیده بر زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة)؛ ألصَقْتُه ُ بالارض . (اقرب الموارد)؛ نقش زمینش کردم .
مرتمیلغتنامه دهخدامرتمی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نگهبان . طلایه . دیده بان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).طلیعة. (متن اللغة). || انداخته شده . (ناظم الاطباء). نعت است از ارتماء. رجوع به ارتماء شود.
مرثملغتنامه دهخدامرثم . [ م َ ث ِ / م ِ ث َ ] (ع اِ) بینی . (منتهی الارب ). انف . (اقرب الموارد) (متن اللغة).