متوکیلغتنامه دهخدامتوکی ٔ. [ م ُ ت َ وَک ْ ک ِ ءْ ] (ع ص ) تکیه نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تکیه کننده بر عصا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توکؤ شود.
متوقیلغتنامه دهخدامتوقی . [ م ُ ت َ وَق ْ قی ] (ع ص )پرهیز کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حذر کننده و ترسان . (از اقرب الموارد). ترسان . و رجوع به توقی شود. || آگاه و هوشیار. (ناظم الاطباء).
متوقلغتنامه دهخدامتوق . [ م ُ ت َوْ وَ ] (ع ص ) (از «ت وق ») سخت آرزومند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزومند. (ناظم الاطباء). || آنچه مورد خواهانی و آرزو باشد. شی ٔ متوق ، ای متشهی [ م ُ ت َ ش َ هَ ها ]. (از ذیل اقرب الموارد).
مطوقلغتنامه دهخدامطوق . [ م ُ طَوْ وَ ] (ع ص ) در طوق کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). طوقدار. (ناظم الاطباء) : آزاد شد از گناه گردنت هر گه که شدی به حق مطوق . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 236). || طوق