گنجایش تحلیلیanalytic capacity,analytic measure, Ahlfors analytic measureواژههای مصوب فرهنگستانفرمولدار
ابعاد دقیقdead size, dead measure, exact size, exact measureواژههای مصوب فرهنگستانابعاد اندازهگیریشده و درست چوب در هر مرحله از تبدیل و فراوری
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
اندازهmeasure 1واژههای مصوب فرهنگستانتابعی که به هر مجموعه از یک سیگماجبر (sigma algebra)، عددی نامنفی چنان نسبت دهد که مقدار مجموعۀ تهی برابر با صفر و مقدار اجتماع هر تعداد شمارایی از مجموعهها برابر با مجموع مقدارهای آنها شود
measureدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گرفتن، اندازه، اقدام، مقیاس، میزان، مقدار، پیمانه، واحد، تدبیر، حد، پایه، درجه، وزن شعر، بحر، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن