measuringدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گیری، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن
measuringدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گیری، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن
measuringدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گیری، اندازه گرفتن، سنجیدن، پیمانه کردن، اندازه نشان دادن، اندازه داشتن، پیمودن، در امدن