دارودیکشنری فارسی به انگلیسیcurative, cure, drug, medicament, medication, medicine, pharmaceutical, physic, preparation, substance
داروی موضعیtopical drug, topical medicationواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که برای محل معینی تجویز میشود
پیشدرمانpremedicationواژههای مصوب فرهنگستانهر ماده یا عملی که جهت مهیا ساختن بیمار برای درمان اصلی تجویز شود