چمنکلغتنامه دهخداچمنک . [ چ َ ن َ ](اِ) بمعنی چمناک است که کفش و پای افزار باشد. (برهان ). کفش . (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشک . چمشاک .رجوع به چمتاک و چمتک و چمشاک و چمشک و چمنک شود.
گمنجلغتنامه دهخداگمنج . [ گ ُ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند که در 149هزارگزی جنوب خاوری قاین ، سر راه مالرو عمومی شاهدخ به امام زاده سلطان واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش 218 تن است . آب آن از
گمنجلغتنامه دهخداگمنج . [گ ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 78هزارگزی شمال باختری شوسف و5هزارگزی جنوب راه مالرو عمومی کیو به شوسف واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش <span class="hl"
منجلغتنامه دهخدامنج . [ م ُ ] (اِ) هر زنبوررا گویند عموماً. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). زنبور را گویند. (آنندراج ). زنبور و کبت . (ناظم الاطباء).- خرمنج ؛ خرمگس . (فرهنگ رشیدی ). مگس بزرگ است که خرمگس گویند. (آنندراج ) : ای تو تبتی مشک
میچینکلغتنامه دهخدامیچینک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 341 تن جمعیت . آب آن از چشمه سار و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir