مبالغتنامه دهخدامبا. [ م َ ] (فعل دعایی و نفرینی ) مخفف مباد است . (غیاث ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : حال ما این است در فقر و غناهیچ مهمانی مبا مغرور ما. (مثنوی چ خاور ص 47).مر بشر را خود مبا جامه ٔ
مبالغتنامه دهخدامبا. [ م ُ ] (اِ) روده ٔ گوسفند که از برنج و قیمه پر کرده پزند. (آنندراج ). یکنوع طعامی که از روده ٔ گوسپند پر کرده از مصالح سازند و مبار نیز گویند. (ناظم الاطباء) : روده ٔ گند را کنند مبابود آن نیز روزی غربا. یحیی کاشی (ا
مبژلغتنامه دهخدامبژ. [ م ُ ب ُ ] (اِخ ) شهری در ایالت نُر فرانسه است که بر کنار رود «سامبر» واقع است و در حدود 32172 تن سکنه و کارخانه ٔ ذوب فلزات و سرامیک سازی دارد. (از لاروس ).