مغوسلغتنامه دهخدامغوس . [ م ُ غ َوْ وَ ] (ع ص ) اشاء مغوس ؛ خرمابن خردخار دورکرده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغولغتنامه دهخدامغو. [ م َغ ْوْ ] (ع مص ) بانگ برآوردن گربه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغولغتنامه دهخدامغو. [ م ُ ] (اِخ ) بندری در مغرب بندر لنگه . (فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص 16). از بنادر خلیج فارس است که دارای 400 تن سکنه است که بیشتر از صید مروارید امرار معاش می کنند. (از جغر