manageدیکشنری انگلیسی به فارسیمدیریت کردن، اسب اموخته، اداره کردن، مباشرت کردن، گرداندن، از پیش بردن، سرپرستی کردن، ضبط کردن
درنای کلاهخودیGrus monachaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از درنائیان و راستۀ درناسانان که در ناحیۀ سر پرهای تیرۀ مایل به قرمزی شبیه به کلاهخود دارد
درنای کلاهخودیGrus monachaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از درنائیان و راستۀ درناسانان که در ناحیۀ سر پرهای تیرۀ مایل به قرمزی شبیه به کلاهخود دارد
درنای کلاهخودیGrus monachaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از درنائیان و راستۀ درناسانان که در ناحیۀ سر پرهای تیرۀ مایل به قرمزی شبیه به کلاهخود دارد