موفرلغتنامه دهخداموفر. [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) وافر و فراوان و بسیار افزون . (ناظم الاطباء). زیاد کرده شده و بسیار کرده شده . (غیاث ) : نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر آمد و جاه موفرش . خاقانی .هرچند کان عطای موفا شگرف بود
موفیلغتنامه دهخداموفی . (ع ص ) به انجام رساننده ٔ شغل و کار و اداکننده . (ناظم الاطباء). || به سربرنده ٔ پیمان . (آنندراج ). ایفای وظیفه و پیمان کننده .
موفیلغتنامه دهخداموفی . [ م ُ وَف ْ فا ] (ع ص ) اداکرده شده و پرداخته شده و به جاآورده شده . (ناظم الاطباء).