musterدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع کن، جمع اوری، لیست اسامی، اجتماع، ارایش، صف، جمع اوری کردن، جمع شدن، فرا خواندن
فهرست فراخوانیmuster list, stations bill, muster rollواژههای مصوب فرهنگستانفهرستی شامل اسامی خدمۀ کشتی و وظایف و محل استقرار آنها در مواقع اضطراری
فراخوانی 1musterواژههای مصوب فرهنگستانجمع کردن خدمه و مسافران در یک مکان خاص بر روی شناور برای بازرسی و انجام برخی تمرینها